ولی بعد خواب می‌بینم.



+ چه خوابی؟



- این خواب و که، که من رو یه سکو ایستادم و تو داری با یه قطار میری، تو میری و میری و میری و میری و من غرق عرق از خواب بیدار می‌شم.



- یه خواب دیگه هم هست، که تو لخت کنار من خوابیدی. من می‌خوام که لمست کنم ولی تو نمی‌ذاری و اون طرف و نگاه می‌کنی. ولی من هر جوری که هست لمست می‌کنم. روی قوزک پاتو می‌بینم که چه پوست نرمی داری. بعد بیدار می‌شم، در حالی که بغض کردم. همسرم بهم نگاه می‌کنه و من فکر می‌کنم که یه میلیون سال باهاش فاصله دارم و می‌دوم که یه مشکلی هست که نمی‌تونم این جوری زندگی کنم. که باید عشقی بیشتر از این داشته باشم. ولی من فکر می‌کنم که دیگه تموم شده، زندگی عاشقانم، که ممکنه جا گذاشته باشم توی تخت خواب، همون روزی که تو اونجا نبودی. فکر کنم باید همین جوری باشه.

نظرات 1 + ارسال نظر
عباس پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:49 ق.ظ http://zohuredajal.blogsky.com

سلام.یه چیزی برام خیلی جالبه میدوی چی؟؟؟

چی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد